دیالوگ(اسم فیلمه یادم نیست!!!)

سلام توی فیلم خارجی بود اسم فیلمه یادم نیست
پدر: تو اصلا به عاقبت کارت فکر کردی؟
پسر: به نظر من درست تصمیم گرفتن با ارزش تر از اندیشیدن به عاقبت کاره!!
پدر: تو میدونی مردم راجع به این موضوع چی فکر میکنن؟
پسر: آه پدر.. مردم همیشه چیزی رو که دوست دارن باور میکنن....



علیرضا

دیالوگ+آژانس شیشه ای+

دیالوگ آژانس شیشه ای 
حاج کاظم(پرویز پرستویی)خطاب به سلحشور(رضا کیانیان):می‌دونی یه گردان بره خط گروهان برگرده بعنی چی؟ می‌دونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟ می‌دونی یه دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟


Arshin

دیالوگ(سریال پروانه)

دیالوگ هایی از سریال پروانه:

امیر:من نمیتونم خوشبختتون کنم پروانه خانوم.

پروانه:من خوشبختی رو نمی خوام من امیر و می خوام


بهاره

دیالوگ(آب پریا)

دیالوگ سریال آب پریا: ابرپری(بهناز جعفری): دختران من و فرزندانشان بدانند و آگاه باشند ،که نیکی بر بدی پیروز خواهد شد،هر چه شر است مکافات میبیند و هر چه خیر است.... _______________ یه قسمت دیگه از سریال: استاد بهار(امیرحسین صدیق): و آنگاه بازگردد آن مهندس جوان،مهندس علیرضا مهران به دریاچه پریشان.


آرمان

دیالوگ(تولدی دیگر)

سریال تولدی دیگر:

شوکت(مادر): تو پیشونی من چی می بینی؟
جعفر(پسر): آخه من چی بگم...
شوکت: بگو چی می بینی؟
جعفر: وقتی بهشت زیر پاته دیگه وای به حال پیشونیت...

اینم یه دیالوگ دیگه...


محمد رضا

دیالوگ های برگزیده(خداحافظ رفیق)

نمیدونم این فیلم رو دیدین یانه؟؟؟من عاشقشم...تا حالاخیلی سعی کردم دانلودش کنم حتی بعضی از قسمتاشو ولی نشد...سکانس اولشو خیلی دوس دارم...اشکم بی اراده میاد باهاش...اینایی که شهدا رفیق شیمیایشونو دارن همراهی میکنن تا منزل ابدیش ولی یکی از رفیقاشونو جامیذارن تو دنیا 
 


فیلم خداحافظ رفیق:


خوب مسلم جان! خداحافظ.


- یعنی ... چی؟

- شرمندم!

- یعنی من... نمی تونم بیام؟

- اجازه ندادن...موقع تو هنوز نرسیده.

- کجا می ری بی معرفت؟ اینجوری رفیقتون رو جا می زارین و میرین؟ آره؟

چرا وایستادین؟ آره... من بدبختم،بیچارم،بی عرضم،آلودم،واگیر دارم...آره؟

شیمیایی ِ گناه و معصیتم،نفسم مریضتون می کنه،بایدم منو جا بزارین و برین... بایدم از من فرار کنید.

شما ها پاکین،عزیزین،آبرومندین،سالمین...اما من...جذام گناه سر تا پامو گرفته...مگه نه؟

یه مرداب خشکیدم، اما نامردا... منم یه زمانی مثل شماها زلال و جاری بودم،پاک بودم،کنارتون بودم،رفیقتون بودم... اگه همه ی اینا نبودم...بابا نوکرتون که بودم.
حالا ببینین... رفیقتون توی این شهر شلوغ... جامونده داره زیر دست و پا له می شه.

چی می خوای مسلمم ؟؟!

- دلتنگ همسرمم ......

- مسلم ، دلشو تو مشت حسین (علیه السلام) گذاشت و رفت کوفه ... دلی نداشت که تو غربت کوفه بگیره یا تنگ بشه ... !! اگه مسلمی ، چرا تسلیم نیستی ؟! اگه دل دادی ، چرا بی دل نیستی ؟؟؟

- دلم گرفته مرتضی ... دلم گرفته ... این همه چراغ توی این شهر ... هیچ کدوم چشممو روشن نمیکنه ! این همه چشم توی این شهر ... مرتضی ، هیچ کدوم دلمو گرم نمیکنه ... مرتضی ، اینجا همه میدوأند که زنده بمونند ! هیشکی نمیدوئه که زندگی کنه ...این شهر همش شده زمین ... دیگه آسمونی نداره این شهر ... من دلم آسمون میخواد مرتضی ... آسمون ...............................

- وقتی دلت آسمون داشته باشه ، چه تو چاه کنعان باشی ، چه تو زندان هارون ، آسمون بالا سرته !

- آخه از کجا این آسمونو پیدا کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

- فقط چشماتو باز کن ... ! تا آسمون چشمای صاحبتو بالا سرت ببینی ... زمین و آسمون از چشمای اون نور می گیرن ، پسر ...! 

چشماتو رو خودت ببند ، مسلم ... ببند ....

آرامش



دیالوگ(پایتخت1و2)

دیالوگ بابای نقی:

الکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی میگه...


بهاره

دیالوگ(ارمغان تارکی)

ارمغان تاریکی
دیالوگ آرش مجیدی(مجید):
یه روزی صورت زنمو سوزوندین 
اون نمی خواست من صورتشو ببینم 

منم تصمیم گرفتم که دیگه نبینم....


بهاره

دیالوگ(مختار)

مختار:ببار کیان ببار بر کشته های دشت نینوا باید خون گریست نه اشک ببار...تو چرا از قافله عشق جا ماندی؟
کیان:راه گم کردم ابو اسحاق...
مختار:راه بلدی چون تو که راه را گم کند نابلدان را چه گناه!؟
کیان:راه را بسته بودند از بیراهه رفتم هرچه تاختم مقصد را نیافتم وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود...
مختار:شرط عشق جنون است ما که ماندیم مجنون نبودیم...



زهرا

دیالوگ(دلشکسته)

یه دیالوگ زیبا از فیلم دلشکسته:
امیرعلی(شهاب حسینی):

خواهر دیگه نمیخوام خواهرم باشی...

میخوام نفسم باشی خواهر



بهاره

دیالوگ(زمانه)

زیباترین دیالوگ از سریال زمانه توسط بهار همسر بهزاد:

 عشق از کسی اجازه نمیگیره.وقتی میاد سراغت که انتظارش رو نداری ساکته اماوقتی حرف میزنه صدای بلندی داره مثه جنگ میمونه شروعش آسونه اما خاتمه دادن بهش سخته و فراموش کردنش تقریبا غیر ممکنه

نسیم

دیالوگ(مدار صفر درجه)

من چندتا از دیالوگ های شهاب حسینی رو توی سریال زیبا و ماندگار مدار صفر درجه به کارگردانی حسن فتحی رو خیلی دوست دارم
سکانس پایانی بود(با هوای برفی) که حبیب(شهاب حسینی)با آزاد شدنش از زندان با دیدن سارا (ناتالی متی) این متن رو با هم خوندند:
خداوند روز اول آفتاب را آفرید؛ روز دوم دریا را؛ روز سوم صدارا؛ روز چهارم رنگها را؛ روز پنجم حیوانات را؛ روز ششم انسان را ؛ و روز هفتم خداوند اندیشید دیگر چه چیزی را نیافریده ! پس تو را برای من آفرید...

این قطه ادبی رو هم حبیب برای سارا خوند:
تو را به جای همه ی کسانی که نشناخته ام دوست می دارم 
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
به خاطر عطر نان گرم 
و برفی که آب می شود
و به خاطر نخستین گل ها
تو را بخاطر دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم،دوست می دارم


آناهیتا

دیالوگ(پینوکیو)

پینوکیو چوبی بمان ، انسان ها سنگ اند ، دنیایشان قشنگ نیست !!!


دیالوگ پدر ژپتو . پینوکیو



مانیا

دیالوگ(قهوه تلخ)

بابا شاه تو قهوه تلخ به مستشار:
استاااااااااااااااااااااد،میفرمودیه
بفرمیو
بگیو!!
(خطاب به شما)
:|

علیرضا 

دیالوگ(طلا و مس)

یه عمری همه دنبال کلید بهشت میگردن، دنبال گنج، دنبال کیمیا، دنبال راز و رمز سعادت، ولی جایی دنبالش میگردن که نیست، معلومه که نیست. 


آن چه که تو گنجش توهم میکنی از توهم گنج را گم میکنی

کل قضیه خلاصش یک کلمس، تو بگو کلید، بگو رمز ، اینقدر که میپیچونی پیچیده نیست. خداوند متعال رمزشو تو یک کلمه به موسی (ع) فرمود.

فرمود محبت واسه خاطر من، عداوتم واسه خاطر من. این که فرمودند ولایت(دوست داشتن) رمز قبولیه همه ی اعماله یعنی همین.

دوست داشتنت واسه خدا، یعنی هر کسی رو خدا دوست داره توام دوس داشته باش ... یعنی ترازوی دلت بشه خدا... محبت واسه خاطر خدا نه واسه چشم و ابرو و خط و خال...حتی نه واسه دل خودت فقط و فقط واسه خاطر خدا...

اگر معیار و میزان محبت خدا باشه، اگه قدرم نبینی باز عمل میکنه، اگه ناسپاسی ام ببینی باز عمل میکنه. اونهایی که تو رفاقت وسط کار کم میارن واسه اینه که به خاطر خدا نکردن وگرنه تو این وادی هرچی بیشتر مبتلا شی مقرب تر میشی ....

از کیمیای مهر تو زر گشت روی من آری به لطف یمن شما خاک زر شود

اون کیمیا که همه دنبالش میگردن محبته، باقیش بی راهس، سنگلاخه، حالا فهمیدی قربونت برم که چرا میگن بشوی اوراق اگه هم درس مایی، ها، که 

علم عـشــــــق

در دفتر نباشد....



اینم دیالوگ من از طلا و مس

محمد رضا

دیالوگ(درباره الی)

شهاب حسینی توی درباره ی الی: یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه

پیمان معادی:

 توی جدایی نادر از سیمین وقتی لیلا حاتمی بهش میگه اصلا بابات تو رو میشناسه : بابام نمیدونه من پسرشم من که میدونم اون بابامه


سمانه

دیالوگ(بید مجنون)

از وقتی که تصمیم گرفتم دیگه نبینم،خیلی چیزا دیدم...

(پرویز پرستویی.بید مجنون)


ساناز