شعر زیبا

داشتم میرفتم یزد تو راه پشت یه کامیونه نوشته بود:


قسم به فصل هستى
به بلندی و پستى
به خدایی که می پرستى 
به زمینى که نشستى
عزیز من تو هستى

جالب بود!نه!

شما یادتون نمیاد

اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو


یادش بخیر..............



شما یادتون نمیادهای بسیار جالب ( تصویری) www.taknaz.ir



بقیه ش تو ادامه مطلب

ادامه نوشته

نوشته ی پشت کامیون

پشت یه کامیون نوشته بود


دشمن کولر ، پدر


به افتخار همه پدرا

ادبیات کامیونی

ادبیات پشت کامیونی 

لاستيك قلبمو با ميخ نگات پنچر نكن
*
بوق نزن ژيان
ميخورمت
*
بر در ديوار قلبم نوشتم ورود ممنوع
عشق آمد و گفت من بي سوادم



قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده مادر
*
شتاب مكن،مقصد خاك است
*
رادياتور عشق من ازبهر تو، آمد به جوش
گر نداري باورم بنگر به روي آمپرم
*
تو هم قشنگي
*
کاش جاده زندگي هم دنده عقب داشت
*
سر پاييني برنده
سر بالايي شرمنده
*
داداش مرگ من يواش
*
كاش ميشد سرنوشت را از سر نوشت
*
تند رفتن که نشد مردي
چشم انتظارم كه برگردي
*
يا اقدس
يا هيچكس
*
زندگي نگه دار پياده ميشم
آيي بي وفا کجا ميري
اونطرفي که ورود ممنوعه
*
اي ماشين با مرام، نشو نامرد با ما
*
عشق يعني
بهش بگي دوسش نداري ؛
و بعد بري يه گوشه و حسابي گريه کني
*
محبت از درخت آموز که سايه از سر هيزم شکن هم برنميدارد
*
درياي غم ساحل ندارد

بابا تو ديگه کي هستي
*
قربون دل غريب پرستت
*
داداش، جون من يواش
*
خوش غيرت
*
*
از عشق تو ليلي ........... رفتم زير تريلي
*
دنبالم نيا اسيرم مي شي
*
همه از مرگ مي ترسند من از رفيق نامرد
*
در پناه مولا
*
به مد پرستان بگو آخرين مد کفن است