سوتی از نوع نی نای نای
سلام
میثم امروز یه سوتی بدی داده که نگو.....
صبح از خواب پا شدم تلویزیون رو روشن کردم و رفتم تو آشپزخونه که صبحونه بخورم دیدم هیچی نداریم بخورم نه پنیر نه تخم مرغ نه کره!...رفتم حاضر بشم برم بیرون خرید که تو همون هنگام تلویزیون رفت رو پیام های بازرگانی وبرنج طبیعت!!!آهنگ این تبلیغ تو مدیا پلیر ذهن ما پلی شد!!
خلاصه تو راه پله که میرفتم پایین زیر لب میخوندم برنج نی نای نای نای چه عطر و طعمی داره ...خوشپخت و مقوی نانای... اصلا همتا نداره!!!
این شعر رو تا در حیاط میخوندم نمیدونم چی شد که پشت در آهنگه از زیر لبی به آهنگ با صدای بلند تبدیل شد...
من اومدم درب حیاط رو باز کنم تا ماشینم رو ببرم بیرون یه دفعه متوجه شدم که کسی داره نیگام میکنه سرم رو آوردم بالا دیدم یه خانومه با یه پسر بچه دم خونه همسایه مون وایساده و زل زده به من!!
منم شعرم رو با دست پاچه گی قطع کردم و گفتم سلام علیکم و رحمت الله!!!
و با سرعت پریدم تو ماشین که در برم! ماشین رو روشن کردم که بیام بیرون دیدم اون لنگه در رو باز نکردم...
تو آینه که عقب رو نیگاه کردم دیدم سوژه ی خنده شدم اونم نه یه ذره...نه دو ذره...خیلی ذره!!
خلاصه الان که از تو کوچه مون رد شدم با استتار اومدم اینجا....
شاید بی مزه باشه برا شما ولی من خیلی خجالت کشیدم خدا کنه شما از این سوتیا ندید خیلی بده!!!